اثر بخشی افشای هیجانی نوشتاری بر کاهش علائم افسردگی، اضطراب و استرس در جانبازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه
فریبا منظمی تبار، محسن احمدی طهور سلطانی، رضا باقریان سرارودی، معصومه بهبودی
چکیده
افشای هیجانی باعث افزایش سلامت روانشناختی، بهبود سیستم ایمنی و کاهش مشکلات جسمی می شود. هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر افشای هیجانی نوشتاری بر کاهش علائم افسردگی، اضطراب و استرس در جانبازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه بود.در این پژوهش نیمه تجربی، ۴۰ نفر جانباز به روش هدفمند از بین کسانی که در مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس (DASS) نمره های بالایی کسب کرده بودند انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه افشای هیجانی نوشتاری و کنترل قرار داده شدند. هر یک از شرکت کنندگان گروه های آزمایش و کنترل دو هفته و هر هفته پنج جلسه ۳۰ دقیقه ای جهت انجام افشای نوشتاری به صورت انفرادی به درمانگر مراجعه می کردند. از گروه آزمایش خواسته شد تا در مورد ناراحت کننده ترین تجارب و وقایع زندگیشان بنویسند در حالی که از گروه گواه خواسته شد درباره تجارب روزمره بنویسند. پس از اتمام جلسات پس آزمون روی دو گروه اجرا شد.نتایج آزمون تی مستقل برای نمرات افتراقی حاکی از کاهش معنی دار نمرات افسردگی، اضطراب و استرس گروه آزمایش نسبت به کنترل بود(001/0>)p
افشای هیجانی می تواند به عنوان یکی از روش های ساده، مؤثر و کم هزینه در رویارویی و مقابله با وقایع منفی زندگی مورد توجه متخصصان قرار گیرد.
کلمات کلیدی: اختلال استرس پس از سانحه، افشا، افسردگی، اضطراب، استرس، جانبازان
مقدمه
تمامی انسان ها همه روزه رویدادهایی را تجربه می کنند که تعادل روانی آن ها را برهم می زند. چنین رویدادهایی با شدت و ضعف متفاوت توانایی های ما را به چالش کشیده و ممکن است برای بسیاری از افراد آسیب زا باشند. همه این موارد به نحوی نیازمند مقابله و به تبع آن بازگرداندن تعادل به هم خورده هستند. گذشته از شیوه های مقابلهای خاصی که افراد مختلف به فراخور موقعیتهای پیش آمده از آنها استفاده می کنند، اغلب انسان ها – و شاید تمامی آن ها – در مواجهه با وقایع ناخوشایند زندگی، تمایل فزاینده ای برای درد دل کردن یا در میان گذاشتن تجربه خود با شخص یا اشخاص دیگری پیدا می کنند [۱]
سؤال این است که چرا مردم در تمام فرهنگ ها دوست دارند قصه های خود را بازگو کنند؟ آیا افشای احساسات و عواطف عمیق برای انسان ها مفید است یا صرفا بخشی از زندگی روزمره آن هاست؟ آیا بین افشا و سلامت رابطه خاصی وجود دارد؟ درد دل کردن و در میان گذاشتن تجارب هیجانی منفی یکی از راه های برگرداندن تعادل از دست رفته و حفظ سلامت افراد می باشد. با این وجود در میان گذاشتن بخش کوچکی از تجارب استرس زا با دیگران مشکل بوده و معمولاً بازداری میشوند. با توجه به پیامدهای نامطلوب بازداری برخی از تجارب آسیب زای زندگی و عدم امکان در میان گذاشتن آنها با دیگران این پرسش مطرح می شود که آیا نوع خاصی از افشای هیجانی وجود دارد که محدودیت های افشای بین فردی را نداشته و در عین حال اثرات مثبت درمانی نیز داشته باشد؟ در این راستا پنه بیکر1 [۲، ۳] پیشگام تحقیق در مورد افشای هیجانی، افشای هیجانی از طریق نوشتن را معرفی کرد. وی در مورد اینکه چگونه این شیوه مؤثر واقع می شود، دو نظریه اصلی را مطرح می کند؛ یکی نظریه بازداری که نقش بازداری هیجان ها در اشغال ظرفیت های فیزیولوژیکی – روانی و تأثیر ضدبازدارندگی افشاء را مطرح می کند و دیگری نظریه تغییرات شناختی که بر اساس آن ابراز هیجان ها واحساسات در قالب کلمات موجب بازنگری در رویدادها و تجارب هیجانی شده و شیوه های سازماندهی و باز جذب آنها را تغییر می دهد. ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی تاریخی و سیاسی، همواره با حوادث استرس زای انسانی شدید و متنوع مثل درگیری های اجتماعی و جنگ رو به رو بوده است که یکی از مهمترین آنها جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است. جنگ رخدادی است نگران کننده که ویرانی و نابسامانی های زیادی در وجوه مختلف زندگی اجتماعی انسان ها به وجود می آورد، به ویژه برای گروهی که مستقیم با آن درگیرند. یکی از این تأثیرات مخرب، پیامدهای روانی مانند اختلال استرس پس از سانحه با PTSD 2است.
پژوهش حاضر در صدد بررسی اثر بخشی افشای هیجانی نوشتاری در کاهش علائم اضطراب، استرس و افسردگی جانبازان مبتلا به PTSD بود.
روش بررسی
این پژوهش به شیوه نيمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل انجام شد. جامعه آماری پژوهش حاضر را تمامی جانبازان ۲۵٪ به بالا تحت پوشش بنیاد شهر همدان در سال ۱۳۹۳ تشکیل دادند. شیوه انتخاب نمونه بدین صورت بود که، ابتدا روی کلیه مراجعه کنندگان مبتلا به PTSD (طبق تشخیص روانپزشکی موجود در پرونده بیماران) مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس DASS 1اجرا شد و سپس ۴۰ نفر از کسانی که دارای بالاترین نمرات در این مقیاس بودند و در متغیرهایی همچون درصد جانبازی، سن، وضعیت تأهل، تحصیلات، جنس، طبقه اجتماعی و وضعیت خانوادگی، عدم وجود سابقه سایکوز، عدم دریافت هر گونه مداخله روان شناختی همزمان با اجرای پژوهش و عدم وجود هر گونه بیماری جسمی خاص دیگری تا حد امکان مشابه بودند انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. سپس در مورد تعداد جلساتی که هر یک از آنها باید در طول دو هفته آتی دریافت می کردند به آن ها توضیحاتی ارائه شد. لازم به ذکر است که درمان به صورت انفرادی و در یک محیط کاملاً آرام و با حداقل آلودگی صوتی اجرا شد تا شرکت کنندگان قادر به فراخوانی خاطرات خود باشند. با توجه به اینکه تعدادی از شرکت کنندگان از ادامه پژوهش صرف نظر کردند در نهایت داده های حاصل از ۱۵ نفر افراد گروه آزمایش و ۱۵ نفر گروه کنترل جهت تحلیل نهایی مورد استفاده قرار گرفت.
DASS یک مقیاس خود گزارشی ۴۲ ماده ای است و به صورت طیف ۴ درجه ای لیکرتی نمره گذاری می شود. این مقیاس توسط لوويبوند2[۴] ساخته شده است و اکنون فرم کوتاه آن نیز که ۲۱ ماده دارد مورد استفاده قرار می گیرد. این مقیاس بر اساس یک مدل نظری سه وجهی از افسردگی و اضطراب ساخته شده است [۵]. این مدل پیشنهاد می کند که افسردگی و اضطراب دارای همایندی و همپوشی فراوانی بوده و آینده مشابهی را در افراد مبتلا به دنبال دارند، از سوی دیگر هر دو اختلال معمولاً در پی استرس های بلند مدت و مزمن شکل می گیرند. پایایی آن در مطالعه کرافورد3 برای زیرمقیاس افسردگی 95/0 برای زیر مقیاس اضطراب 90/0، برای زیرمقیاس استرس ۹۳/. و برای کل مقیاس ۹۶/. به دست آمد [۵]. جهت تحلیل داده ها و به منظور حذف نمرات پیش آزمون و نیز با توجه به اینکه سه متغیر وابسته یعنی افسردگی، اضطراب و استرس داشتیم از آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیره استفاده شد. در بررسی مفروضه های تحلیل کوواریانس مشخص شد که مفروضه های همخطی بودن و همگنی شیب های رگرسیون وجود ندارد. لذا برای آزمون تأثير افشای هیجانی نوشتاری بر متغیرهای وابسته از آزمون تی مستقل برای نمرات افتراقی استفاده شد. از آنجا که یکی از مفروضه های اساسی آزمون تی مستقل برابری واریانس ها می باشد، برای آزمون این مفروضه از آزمون لوین استفاده شد.
یافته ها
دامنه سنی شرکت کنندگان در پژوهش بین ۴۲ تا ۵۰ سال قرار داشت. کلیه شرکت کنندگان در پژوهش متأهل بودند. ٪۳۵ دارای تحصیلات دیپلم، ۲۵٪ فوق دیپلم و ۴۰٪ نیز لیسانس بودند. میانگین نمرات افتراقی دو گروه آزمایش و کنترل در نمره سازگاری کلی و خرده مقیاس های آن با استفاده از تی مستقل مقایسه و نتایج در جدول ۱ گزارش شده است.
همان طور که در این جدول ملاحظه می شود بین میانگین نمرات افتراقی جانبازان گروه آزمایش و گروه کنترل از لحاظ متغیرهای استرس (001/0> p،4/55=t)، اضطراب (001/0> p،5/21=t) و افسردگی (001/0> p،4/43=t)در پس آزمون تفاوت معنی داری وجود دارد. به عبارت دیگر، آموزش افشای هیجانی باعث کاهش معنی دار نمرات افسردگی، اضطراب و استرس شده است
بحث و نتیجه گیری
نتایج حاکی از کاهش علائم افسردگی، اضطراب و استرس در پس آزمون بود. این نتایج به صورت مستقیم با یافته های مطالعات قبلی [۶] و به صورت غیر مستقیم با یافته های مربوط به نظریه بازداری و نقش افشای هیجانی در بارداری زدایی [9]همسو بود.
جدول ۱- نتایج آزمون تی مستقل برای مقایسه نمرات افتراقی افسردگی، اضطراب و استرس
سطح معنی داری | تی | نتایج آزمون لون | درجه آزادی | میانگین انحراف معیار)±( | گروه ها | متغیر |
001/0 | 4/55 | p>05/0 F=745/0 | 28 | 4/6±33/35 7/5± 22/41 | آزمایش کنترل | استرس |
001/0 | 5/21 | P>05/0 F=09/1 | 28 | 1/7±50/30 84/5±65/35 | آزمایش کنترل | اضطراب |
001/0 | 4/43 | P>05/0 F=66/1 | 28 | 28/7±21/34 93/6±82/39 | آزمایش کنترل | افسردگی |
از جمله مسایلی که در این پژوهش مد نظر قرار گرفت نظریه سطوح تفکر پنه بیکر و همکاران [۱۰] مبنی بر تفاوت پیامدهای افشای هیجانی عمیق و افشای سطحی با محوریت مسایل روزمره بود. بر این اساس در این پژوهش از اعضای گروه کنترل خواسته شد تا در مورد برنامه های روزمره خود بنویسند. فرض بر این بود که گفتن یا نوشتن عادی نمی تواند تفاوت معنی داری در علایم بالینی گروه کنترل ایجاد نماید. یافته های پژوهش مبنی بر تفاوت معنی دار دو گروه در پیامدهای افشا این فرض را مورد تأیید قرار می دهد. این یافته مبانی نظری و یافته های پژوهشی پیشین [۲، ۷] را مورد تأیید قرار می دهد. بنابراین می توان چنین گفت که اثربخشی افشا ارتباط تنگاتنگی با عمق آن دارد به این معنی که هرچه فرایند افشا عمیق تر صورت گیرد اثرات مثبت افشا بیشتر است. دلیل اثربخش بودن افشای عمیق بر اساس نظریه بازداری و تغییرات شناختی به این نکته مربوط می شود که افشای هیجانی عمیق، اولاً موجب رویارویی فرد با تجارب هیجانی خود و لمس واقعی هیجان ها و احساسات می شود و ثانیا موجب بازنگری در رویدادها و تجارب هیجانی شده و شیوه های سازماندهی و بازجذب آنها را تغییر می دهد.
علاوه بر یافته های آماری، چند نکته نیز از طریق مشاهده های بالینی به دست آمد که ذکر آنها در اینجا مفید است: یکی از نکات قابل ذکر، گزارش اعضای گروه آزمایش از احساس های بسیار منفی در طی هفته اول آزمایش (دو جلسه اول آزمایش به ویژه جلسه اول) است. در واقع به رغم تذکرهای قبل از افشا، افت عمده آزمودنی در این پژوهش بعد از جلسه اول رخ داد. برخی از آزمودنیها جلسه اول را بسیار دشوار و ادامه آزمایش را ناممکن توصیف کردند. این وضعیت در مطالعات مشابه نیز مشاهده شده است [۸، ۱۱، ۱۲]. پیش آمدن این وضعیت به ماهیت بازداری زداینده افشا برمی گردد؛ افشای این هیجان ها به دلیل احیای خاطرات منفی، در کوتاه مدت خلق فرد را تحت تاثیر قرار می دهد ولی در بلندمدت موجب باز جذب این تجارب به عنوان یک تجربه عادی در نظام شناختی شده و احساسات مثبت جایگزین هیجان های منفی می گردد.
در بررسی های پس از اتمام دوره مشاهده شد که ظاهرأ افشای هیجانی برای چند نفر از اعضای گروه آزمایش تأثیر چندانی نداشته است. بر مبنای پژوهش های قبلی برای این مساله می توان دو احتمال مطرح نمود: یکی اینکه بر مبنای نظریه سطح تفکر [۱۰] ممکن است این افراد به افشای عمیق هیجانی نپرداخته باشند و دوم اینکه بر مبنای یافته های فراتحلیل [۱۲] احتمالا این افراد پیش از این نیز به طور معمول در مورد تجارب هیجانی خود می نوشته اند. بررسی احتمال اول به دلیل محرمانه بودن محتوای افشای گروه آزمایش ممکن نبود. در بررسی احتمال دوم اگر چه آزمودنی ها اذعان داشتند که قبلا نیز به نوشتن در مورد خاطرات خود می پرداختند اما در اینجا تناقضی به وجود می آید و آن اینکه اگر این افراد قبلا به افشای هیجانی تجارب خود پرداخته باشند باید سطح سلامت آنها بالاتر از چیزی باشد که ارزیابی های ما نشان میدهد، به همین دلیل احتمال وجود دلیل اول قوت می گیرد. بنابراین شاید بتوان این احتمال را مطرح کرد که این افراد در افشای قبلی خود به افشای سطحی تجارب روزمره پرداخته اند و همین سبک در طول آزمایش نیز تکرار شده است. از جمله محدودیت های پژوهش حاضر می توان به افت آزمودنی ها (البته در این پژوهش به دلیل بالا بودن تعداد نمونه اولیه تعداد کسانی که همکاری کامل داشتند از حد مجاز تحقیق های تجربی پایین تر نیامد) اشاره کرد، همچنین به رغم تلاشی که محققان برای شناسایی و کنترل تمامی متغیرهای مزاحم انجام دادند با این وجود امکان کنترل دقیق تمام متغیرهای تأثیرگذار از جمله کنترل داروهای مصرفی توسط شرکت کنندگان فراهم نشد به این دلیل پیشنهاد می شود بیشتر نقش تفاوت های فردی در تعدیل پیامدهای مثبت افشای هیجانی در پژوهش های آتی مورد توجه قرار گیرد. با توجه به بحث ارتباط فرهنگ و انواع افشا پیشنهاد می گردد طرح های پژوهشی متعددی برای جمعیت های مختلف در مناطق مختلف کشور تدوین شده و سودمندی هر کدام از روشه ا مورد بررسی قرار گیرد. در نهایت پیشنهاد می شود به بررسی اثرات مثبت افشای هیجانی در جمعیت های غیر بالینی نیز در پژوهش های آینده پرداخته شود.
قدردانی و تشکر
این مقاله حاصل از یک طرح تحقیقاتی می باشد که با حمایت مالی دانشگاه آزاد اسلامی واحد همدان صورت گرفته است. بدین وسیله از معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد همدان قدردانی و تشکر می شود. همچنین از کلیه جانبازان عزیز که وقت خود را در اختیار پژوهشگران قرار دادند سپاسگذاریم و برایشان آرزوی توفیق و سربلندی می کنیم.
منابع
1. Davison KP, Pennebaker JW, Dickerson SS. Who talks? The social psychology of illness support groups. The
American psychologist, 2000;55(2):205-217.
Pennebaker JW. Opening up: The healing power of expressing emotions. New York: Guildford Press; 1997. 3. Pennebaker JW. The psychology of physical symptoms. New York: Springer-Verlag: 1982.
Lovibond PF, Lovibond SH. The structure of negative emotional states: comparison of the depression anxiety stress scales (DASS) with the beck depression and anxiety inventories. Behaviour research and therapy. 1995;33(3):335-343. Crawford JR, Henry JD. The Depression anxiety stress scales (DASS): normative data and latent structure in a large non-clinical sample. The British journal of clinical psychology / the British Psychological Society.
2003:42(Pt2): 111-131. 6. Gortner EM, Rude SS, Pennebaker JW. Benefits of expressive writing in lowering rumination and depressive
symptoms. Behavior therapy. 2006;37(3):292-303. 7. Niederhoffer KG, Pennebaker JW. Sharing one’s story: on the benefits of writing or talking about emotional
experience. In: Snyder C, Lopez S, eds. Handbook of positive psychology. New York: Oxford University
Press, 2002:573-583. 8. Petrie KJ, Booth RJ, Pennebaker JW. The immunological effects of thought suppression. Journal of personality
and social psychology. 1998;75(5): 1264-1272. 9. Milkavich A, Meier J, Cooper J. Emotional writing Effectiveness: Do coping styles and timing of the Event
predict outcomes. American Journal of psychological research. 2005;1(1):112-122. 10. Pennebaker JW, Colder M, Sharp LK. Accelerating the coping process. Journal of personality and social
psychology. 1990;58(3):528-537. 11. Pennebaker JW, Kiecolt-Glaser JK, Glaser R. Disclosure of traumas and immune function: health implications
for psychotherapy. Journal of consulting and clinical psychology. 1988;56(2):239-245. 12. Smyth JM. Written emotional expression: effect sizes, outcome types, and moderating variables. Journal of
consulting and clinical psychology. 1998;66(1):174-184.
Ebnesina – IRIAF Health Administration / Vol. 17, No. 3, Serial 52 Autumn 2015
مطالب پیشین