پیام بیداری هستی
بهاری دیگر و سالی دیگر رسید، سالی با تمام خوبیها و خوشیها، دردها، غمها و شادیها گذشت. خفتههای طبیعت بیدار شدند و ترنم تازگی برآوردند. همه خوشحالیم از جشن بیداری و سالی نو، غافل از اینکه چنین آمدنی پیام رفتن را نجوا میکند و نمیدانم که در این نزدیکی سال به سال، برای سفری زیبا و پرشی بیهمتا، سفری تا بینهایت توشهای قابل اندوختهایم یا داشتهها را باختهایم، چه داشتهایم و چهها نداشتهایم، چه میخواهیم و چگونه راهی برای سبک بالی میجوییم و اسباب بزرگی را از کدامین مسیر مهیا میکنیم؟ سالی نو، با نفسی بهاری، استقامتی همچون صلابت کوه میدهد تا نردبان بهارهای عمرمان را با بار سنگین مسئولیت بودن و رویش نفس زندگی را با شکوه صبر، به شدنهای آسمانی و رهایی از غبارهای پست زندگی مبدل کنیم.
ای مونس دلها، ای یاور عقلها، و ای نادی جانها در این رویش دوباره توانی ده تا با عشق تو برویانم، آرامشی عطا کن تا بنوازم شکسته دلان از پا افتاده را و در رنج این آزادی یار و پشتیبان اراده آهنینشان باشم که با خواستههای مقتدرانه خویش، تقدیرشان را به زیبایی و بلندای هستی رقم زنی. ای پیداترین نهانها، قدرتی عطا کن تا نردبان بهارهای جانان شوم و صبری عطا کن که سنگ صبور دردمندانت شوم و بتوانم در وجودشان نسیم اوج پرواز را موج زنم.
یاریم کن تا سختیهای پرواز را درک کنم و توان تحمل و شناخت زیبایی و ناهمواری صخرههای رشد را برایم آسان ساز.
ای بارش بیپایان!! از وجود خویش متولدم ساز، یا حلیم، استقامتی ده تا در مقابل خون بهای بودن، همچون آتشفشان نسوزم و نسوزانم، بلکه همچون الماسی ناب طلعلع بخشش بندگانت را منعکس سازم. بذر شادی را در وجودشان بکارم و با بارش لطف تو رشدشان را ستایش کنم. ای سمیع بیهمتا، یاریم کن تا شکوه عزت بندگانت در هستی با عشقی آکنده از شور و شوق به نظاره بنشینم و در پس آنها در وجودت ذوب شوم.